سه شنبه شب تهران به صحنه جنگهای خیابانی شبیه شده بود، تقریبا مثل همه سالهای قبل؛ از دور و نزدیک، صوت و تصویر فشفشهها و مواد انفجاری مختلف میرسید و بالنهای سفیدرنگی چینی که آتشگرفته گوشه و کنار کوچهها و گذرگاهها افتاده بودند. آتشفشانی که در کمتر از چند دقیقه در مغرب آغاز و فراگیر شد و تا پاسی از شب هم ادامه داشت.
اینهمه در حالی رخ میداد که از 2-3 هفته پیش، کمپینهایی عمدتا در محیط مجازی (و البته تبلیغات محیطی و اندکی تلویزیونی) به راه افتاده بود که میخواست #چهارشنبه_سوری را بهینهسازی کند، آنهم به واسطه فاجعه #پلاسکو و خون تازه ریخته #آتشنشانها؛ این فعالیت مبتنی بر هشتگسازی بود و هشتگهایی که #چهارشنبه_سوری_خطرناک را نفی میکرد، آنهم به چه واسطهای؟ بدین دلیل که ترقهبازی آزاردهنده است و اگر افراد را آزار ندهد، دیگر خطرناک نیست. این استدلال سست، نمیتوانست رانشی ذهنی در مخاطب خویش به نفع دستبرداشتن از آتشبازی فراهم آورد و نهایتا میتوانست یاد آتشنشانهای شهید را برایش تقویت کند و بس، چرا که در پاسخ به این سوال در میماند که امر آزاردادن-ندادن مردم، ذات یک فعل خطرناک است و نه جزیی از آن و در هر شرایطی، خطرناک است و ناراحتکننده. به همین سیاق، تفکیک چهارشنبه سوری خطرناک از نوع ناخطرناک آن، نه مفهوم بود و نه مقبول که دریافتکننده پیام را با خود همراه سازد.
گذشته از نقصان در پیام تولیدشده که اثربخشی و اثرپراکنی آنرا محدود میکرد، آنچه سنجه عملکرد آن بود، لحظات نهایی #چهارشنبه_سوزی بود که سه شنبه شب مثل همه سالها و شاید اندکی بیشتر خودنمایی کرد. اینجا بود که افسانه سرایت #نه_به_چهارشنبه_سوری_خطرناک از فضای شبکههای مانند توئیتر و اینستاگرام به عرصه زندگی واقعی، تاحد بسیاری رنگ باخت. با اینهمه بعضی برآن بودند با اتکا به گزارشهایی محدود و مقطعی، اصرار کنند که هشتگ مورد اشاره موفق بوده و رفتار اجتماعی مردم را تحت کنترل خود قرار داده است که طبعا اینگونه نبود.
اینکه فعالان سایبری بهدلیل زیست تمامقد در فضای مجازی، دچار تغییراتی در معرفتشناسی خویش میشوند، ادعایی است که به سادگی نمیتوان آنرا اثبات کرد، اما از آنچه در لابهلای این کمپینها میگذرد، نوعی توهمپنداری قدرت شبکه است که اولا بر این گمان است که حداقل در وضع کنونی، شبکهایشدن جامعه یا جامعه شبکهای، دارای ماهیتی مجزا و بیرونی است که خود دارای فاعلیت و توان عملکنندگی است. ثانیا قدرت شبکه اگر در تنظیم روابط مجازی میان کاربران درون شبکه، قابلیت اعمالشدن را دارد، میتوان آنرا به سطح جامعه گسترش داد. ثانیا به اعتبار اینکه درون شبکهای، امری در اصطلاح ترند (trend) شد و بسامد گستردهای یافت، بدون مابهازای کنشگری واقعی، میتواند اعمال قدرت کند. و رابعا هم اینکه اگر شبکهسازی قدرتی دارد، این قدرت وابسته یا مرتبط با زیرساختهاست و بدون شناخت آنها و نحوه بهکارگیریشان، امکان بهرهگیری قدرت مذکور نیست،چرا که هر گردی، گردوست.
برای آنکه یک هشتگِ مثبت بتواند از فضای تبلیغی (متمرکز بر سایبر) پا به حیات حقیقی بگذارد، راههای میانبر زیادی وجود ندارد؛ در واقع اگر بتوان شبکهایشدن را لایه نرم مبادلات اجتماعی درنظر گرفت، دو ابزار یا فنآوری دیگر نیز باید به کار گرفته شوند تا اعمال راهبرد مدنظر، محقق شود: اول حوزه حقوقی است که حق پذیرفتهشدن هشتگ را قانونی میکند، امکان اجرای قانون را فراهم میآورد و در مقابل مقابلهکنندگان با آن، میایستد و دوم حوزه تکنیکی است که سختافزار لازم را به شکلی عینی و قابل استفاده بهوجود میآورد و اساسا کاربری فردی را در ساحت مورد نظر تغییر میدهد. بدون فراهم آوردن این سهگانه، نمیتوان امیدوار بود که فعل مجازی، تحقق بیابد، چون اگر هم موفق به برجستهسازی موضوع شود، پایش را از لبه سایبر به بیرون نمیتواند بگذارد.