دریافت کرایههای چند ۱۰۰ هزار تومانی تا نیم میلیون تومانی برای مسیرهای نه زیاد طولانی جهت حمل جسد به محل دفن چالش جدیدی برای مردم ایران شده است.
روزنامه نگار و خبرنگار
شما در این گزارش با روند اداری متوفیات در ایران و با واژهی "ده شیش" بیشتر آشنا خواهید شد. فقط اندکی صبر که این حکایت خواندنی است ...
تابناک/چقدر تقدیم کنم؟ برای؟! نمازی که خوندین و منبری که رفتین دیگه حاجآقا!
شبیه این حرفها را هنوز هم میشنوم. روزی در لباس روحانیت، و امروز در لباس سربازی. این تعارفات اجباری، فقط مختص به این دو لباس نیست. با آنکه "مُرده خوری" خلاف تعالیم اسلام است اما این امر در جمهوری اسلامی ایران به یک روند اداری برای لباس های مرتبط درآمده! هرگز از مرگ نهراسیدم. اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر است اما، هراسِ من از مُردن در سرزمینی است که مزدِ گورکن از بهای آزادیِ آدمی افزون تر است. به یاد فرزند سفیر سابق ایران در مکزیک و ونزوئلا افتادم. او بی آنکه بداند بی پول ها در ایران نمیمیرند! گفته بود: اگر نمی توانید پول در بیاورید و زندگی کنید بروید و بمیرید!
در یکی دو سال اخیر که بحران اقتصادی ایران بالا گرفته و تورم به افزایش قیمت بسیاری از کالاها انجامیده، مدیر عامل سازمان بهشت زهرا، تابستان سال پیش اعلام کرد که این سازمان فقط تا پنج سال آینده ظرفیت تدفین دارد و از آن به بعد شهرداری میبایست گورستان تازهای در تهران تأسیس کند. به گفته او قیمت قبر در این گورستان سال گذشته حداکثر ۱۶ میلیون تومان بود و روزانه ۱۵۰ نفر هم در این گورستان دفن میشدند.
یک پای من و همراه متوفی در بلوک یک بیمارستان پورسینا بود و پای دیگرمان در اورژانس! یک ساعت و نیمی طول کشید تا بالاخره برگهی تسویه را از واحد درآمد گرفتیم. در حالی که پرونده پزشکی را برای فتوکپی به کیوسک مستقر در حیاط میبردم دوباره با آقای ساجدی مسوول آمبولانسهای باغ رضوان تماس گرفتم تا آمبولانس را بفرستد. قبل از آمدن به بیمارستان هماهنگیها انجام شده بود. شمارهاش را از امیررضا سرباز پایه بالای کلانتری گرفتم. او حالا سرباز دادسراست و طول خدمت چهارده ماههاش در کلانتری و رسیدگی به انواع پروندهها، او را به راه و چاه کارها بیشتر وارد ساخته. به من گفته بود که جریان از چه قرار است! من هم با توپِ پُر به سردخانه رفتم. منتظرش بودم که با عصبانیت آمد ...
بدون مقدمه و سلامی من را مورد بازخواست قرار داد! یک دست در جیبش بود و با دست دیگر من را خطاب میکرد! تو با ساجدی تماس گرفتی؟! من اینجا برگِ چغندرم؟! چند ماه خدمتی؟! سربازها توجیهت نکردن؟! اینها را گفت و به سمت دفترش رفت. او مسوول واحد سردخانه بیمارستان بود! گوشی خود را از جیبش درآورد: الو یه آمبولانس برای آقای فلانی بفرست! با ساجدی صحبت میکرد! رو به همراه متوفی کرد و گفت: بعد از پزشکی قانونی کجا میروید؟! همراه متوفی نگاهی به من کرد. گفتم ولی ما هماهنگ کردیم نیازی به هماهنگی مجدد شما نیست! گوشی را قطع کرد. به داخل دفتر کوچکش رفت و پشت میز نشست و خودکار را برداشت. سرِ خودکارش را باز و بسته میکرد. پاشنه کفشش را به زمین میکوبید. با گذشت نیم ساعت آمبولانس نیامد. اما یک آمبولانس از قبل در آنجا بود. گویا برای پروندهی دیگری آمده و ترخیصش طول کشیده. به سمت راننده آمبولانس رفت. با صدای آرامی که ما نشنویم به راننده گفت: اینها رو ببر آستارا. پولش خوبهها. بعد ازت میگیرم. به همراه متوفی هم گفت: با این آمبولانس بروید و معطل نشوید. از راننده آمبولانس فاکتور راهش را خواستم. فاکتور نداشت و میگفت روال اینطور است که بعد از رسیدن حساب کنیم. گفتم اما باغ رضوان قبل از رفتن هزینه را فاکتور میکند. لااقل تقریبی بگویید چقدر میشود. شاید همراهِ متوفی در توانش نبود! راننده قرمز و عصبی شد. درب ماشین را محکم بست و گفت تو فقط امروز قصد کلکل کردن داری؟! اول با آقای ... و حالا هم با من. من آمبولانس ندارم آقا !!!
دریافت کرایههای چند ۱۰۰ هزار تومانی تا نیم میلیون تومانی برای مسیرهای نه زیاد طولانی جهت حمل جسد به محل دفن چالش جدیدی برای مردم ایران شده است.
مسوول سردخانه هم جلوتر آمد. کنار راننده آمبولانس ایستاد. رو به راننده کرد و به حالت تمسخر گفت: فکر کرده واقعا یک نظامی است. تو یک سربازی! همین! به آنها معترض شدم. برای کارِ خلافِ قانونشان حق به جانب هم بودند. آنقدر از این راه سبیلشان چرب شده که حرف حق را نمیپذیرند. با ساجدی تماس گرفتم و برخورد راننده آمبولانس را شرح دادم. قرار شد آمبولانس دیگری بفرستد. ده دقیقهای آمد. یکی از برادرهای متوفی سوار آمبولانس و من و دیگر برادر سوار "رنجرور ایووک" شدیم. ماشین برادر بزرگتر بود. وضعشان خوب بود. برادرها چندین شعبه فست فودی داشتند. دعوای ما هم بر سر نداری نبود. فقط میخواستیم جلوی عادت بد اینگونه واسطهها را بگیریم. واسطههایی که در هر شرایطی به فکر "ده شیش" یا همان "سرکیسه" کردن هستند.
اینگونه برخوردها ماحصل عدم نظارت در این حوزه است که برخی ها را به طمع خالی کردن جیب بازماندگان انداخته و عزای آنها را در فقدان عزیزانشان دوچندان کرده است.
به ساختمان تشریعِ پزشکیِ قانونیِ جاده لاکان رفتیم. منتظرم بودند. من که مامور بدرقه این پرونده بودم را به داخل ساختمان راه ندادند. عجب رفاقتی راه انداختهاند! سفرهای پهن شده که سرِ طویلی دارد. فوتی که بر اثر سوختگی از دنیا رفته بود نیاز به آزمایشات بیشتری داشت. نزدیک به سه ساعت بیرون از محوطه منتظر بودم. روال اداری طی و گواهی فوت صادر شد. من که از قبل به هزینهها واقف بودم. آمدن به اینجا جدای از هزینههای دیگر، حدود ۴۰۰ هزار تومان هزینه میبرد. مسعود برادر بزرگ فوتی که دیگر یک مطالبهگر شده بود رو به من کرد و گفت: دمت گرم آقا. گفتم چرا؟! گفت: پول برایم ارزشی نداره اما امروز تلاشت رو برای کمک کردن به ما دیدم. دست کرد در جیبش. مانع از درآوردنش شدم. گفتم من برای همه اینکار را میکنم. شغلم است. در برابر ناهنجاریهای جامعه سکوت نمیکنم. من خبرنگارم. گفت: اما تو باعث شدی نه تنها در این مساله! بلکه هرجایی که دیدم حقم خورده میشه برای دیگران هم که شده سکوت نکنم.
به یاد اولین ماموریتم افتادم. درست یک هفته بعد از اینکه یگان خدمتیم معلوم شد. به مرضیه که برادرش را در یک حادثه مشکوک به قتل از دست داده بود همینی را گفتم که مسعود گفت. اعتراض کن. برای دیگران هم شده از حقت در برابر ظلم دفاع کن. ماجرای مرضیه این بود که از گذشته قبری به نام مادرش که در قید حیات بود داشتند. مادر راضی بر این بود تا پسر مرحومش را در آن به خاک بسپارد اما مسوول قبور آرامستانها از این عمل جلوگیری میکرد. علت را که پرسیدم گفت بخاطر اینکه به نام کسی شده و شش سال از آن میگذرد حرام است! تعجب کردم. قبر خالی و حرام؟! پس قبوری را که سازمان آرامستان به قیمتهای بالا حتی در حد خرید یک خانه به فروش میگذارد چه؟! به من معترض شد که تو چکارهای این وسط؟! من که خود را قانع کرده بودم که به احتمال زیاد ایشان حکم نبش قبر را قاطی کرده بلافاصله اعتراض مرضیه را شنیدم. مرضیه گفت: حامد پسر داییمان است. من گفتم که کارهایمان را رسیدگی کند. خلاصه پس از نیم ساعت مباحثه بر سر احکام تدفین و قبور، فتوای حرام بودن آقای روحانی حلال، و اجازه دفن برادر فوت شده مرضیه صادر شد!
برای بررسی بیشتر این مشکل اجتماعی به متوسط هزینه های مُردن در شهرهای بزرگ در سال ۱۳۹۸ رجوع میکنیم:
مبلغ ۳۵۰ هزار تومان بابت هزینه آمبولانس (اگر متوفی به شهرستانها منتقل شود به ازای هر کیلومتر ۳ هزار تومان دریافت می شود). مبلغ پانصد هزار تومان به حساب بهشت زهرا بابت اجازه دفن و باطل کردن شناسنامه. ۱۸۰ هزار تومان بابت قبرکن. ۷۵ هزار تومان نماز وحشت. ۲۱۵ هزار تومان کفاره و پانزده. ۱۸۰ هزار تومان معاینه پزشکی قانونی (بستگی به علت و نوع مرگ دارد که از این قیمت بیشتر هم میشود). خطاطی مشخصات مرده روی سنگ شامل سنگ گرانیت سبز ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان، کلاف آهنی ۱۹۰ هزار تومان، سنگهای بغل ۱۰۵ هزار تومان و سیمان ۲۵ هزار تومان.
هزینه هایی که در اختیار صاحب مرده در مجالس ترحیم قرار می گیرد عبارتند از:
قاری قرآن ۱۰۰ هزار تومان، مداح ۱۵۰ هزار تومان، واعظ ۱۶۰ هزار تومان، نماز میت ۱۵۰ هزار تومان، چاپ اعلامیه هر عدد ۳ هزار پانصد تومان، پلاکارد هر عدد ۸۰ هزار تومان به بالا (بستگی به نوع و اندازه)، تاج گل هر عدد ۴۵۰ هزار تومان، اتوبوس حدود ۳۵۰ الی ۵۰۰ هزار تومان.
هزینه های مسجد برای برگزاری مراسم عبارتند از: ورودی مسجد حدود ۳۰۰ هزار تومان، حق الزحمه خادمان ۱۰۰ هزار تومان، آبدارچی ۶۰ هزار تومان، توزیع کنندگان قرآن و گلاب ۴۵ هزار تومان و ..
در این میان هزینه های دیگری مثل خرید خرما، فیلم برداری، گلاب، حلوا، میوه، ظروف یکبار مصرف، چای، قند، نهار یا شام از ۱۲ میلیون تومان به بالا برای پذیرایی مهمانان هزینه میشود.