به بهانه درگذشت مرحوم دکتر جلایی
مرحوم دکتر عبدالرحیم جلایی،صبح امروز دوشنبه 12 آذرماه 97 در سن 88 سالگی در بیمارستان امام خمینی اردبیل به دیار باقی شتافت.به این بهانه، متن مصاحبه دو سال پیش ایشان برای مخاطبان بازنشر میشود.
دکتر عبدالرحیم جلایی متولد سال 1309 شمسی است او پس از پایان تحصیلات خود از دانشکده پزشکی تبریز در سال 1333 و انجام خدمت سربازی، به شهر خود بازگشته و به طبابت مشغول میشود اینک که 6 دهه از آن دوران میگذرد، هنوز هم در همان مکان قبلی با معماری قدیمیاش مشغول فعالیت و خدمت به همشهریان است.
دو پیرمرد کنار هم نشسته و منتظرند تا نوبتشان شود مادری هم دست دخترش را گرفته و او را به مطب آورده تا دکتر، نسخهای برای نوه سه ماههاش بپیچد یکی از پیرمردها میگوید: «آن روزها این مطب پر از جمعیت بود، مگر میشد به این سادگیها وقت گرفت؟ باید آنقدر منتظر میماندی تا نوبتت شود.» پیرمرد کناری نیز با صدای گرفته کلام میگشاید: «حتی وقتی میگفتند کسی در خانه در بستر وخیم بیماری است، دکتر سوار دوچرخه میشد و میرفت سراغش آن موقع جوان بود و پای رکاب زدن و دویدن داشت.» زن لب به سخن باز میکند: «به همین دخترم که تازه بچهدار شده است، گفتم برادرت سه ساله بود که پیش دکتر آمدیم و حالش خوب شد شاید این دکتر خیلی قدیمی باشد، اما با تجربه است و بیماری را زود تشخیص میدهد.» پیرمرد اولی میگوید: «خدا کمکش کند، خیلی وقتها به کسانی که پول ویزیت یا تهیه دارو نداشتهاند هم کمک کرده» فقط صحبتهای حاضرین را گوش میدهم و چیزهایی یادداشت میکنم نمیدانم آیا وقت میشود که با دکتر همصحبت شویم یا نه؟ پس از ساعتی، بالاخره این اتفاق میافتد اما رجوع بیماران به مطب، موجب شد مصاحبه مختصری صورت گیرد که در ذیل میخوانید:
*چه شد که پزشک شدید؟
از خردسالی علاقه زیادی به طبابت داشتم پس از پایان تحصیلاتم در دوره یازدهم تحصیلی، به دلیل اینکه در اردبیل مدرسه دوازدهم نداشتیم، به تهران رفتم و در آنجا دیپلم گرفتم بلافاصله در کنکور شرکت کردم و از دانشکده پزشکی تبریز قبول شدم پس از پایان تحصیلات، به خدمت سربازی رفتم هشت ماه در تهران پادگان باغشاه خدمت کردم و پس از آن به مدت 10 ماه به بیمارستان شماره پنج خرم آباد اعزام شدم بعد از پایان خدمت نیز به اردبیل آمدم و با افتتاح مطب به طبابت پرداختم در واقع الان 85 سال دارم و حدود 61 سال است که در خدمت مردم هستم.
دکتر عبدالرحیم جلایی گفت: 60 سال است که به مردم در حیطه پزشکی خدمت رسانی میکنم و از ابتدای روزی که وارد دانشکده پزشکی شدم تا امروز هدفی جز این نداشتم.
*چه دلیلی داشت که از کودکی به فکر دکتر شدن بودید؟
از بچگی به خودم میگفتم باید پزشکی بخوانم و دکتر شوم در دوران مدرسه هم جزو شاگردهای اول بودم که توفیق پیدا کرده و طبیب شدم خدا را شکر راضی هستم.
پدرتان چقدر شما را تشویق میکرد؟
پدرم کتاب فروش بود و مشوق اصلیام در تحصیل و علم آموزی؛ هرگز از خاطرم نمیرود که او ماهی 100 تومان برایم میفرستاد تا درس بخوانم و پیشرفت کنم من نیز با آن پول هم اجاره خانه میدادم، هم خورد و خوراک و هم ایاب و ذهاب به هر حال شرایطی بود برای خودش چرا که هم باید درس میخواندم و هم کار میکردم ما خانواده دارایی نبودیم و به خاطر همین باید تلاش بیشتری میکردیم.
وقتی برای طبابت به اردبیل آمدید، چند دکتر در اینجا حضور داشتند؟
آن زمان مثل حالا نبود با بنده تنها هشت دکتر در اردبیل بودیم که به درمان و بهبود بیماری همشهریان رسیدگی میکردیم آن زمان اکثر قریب به اتفاق پزشکان، پزشکهای عمومی بودند و خیلی از تخصص خبری نبود ما باید همه نوع بیماری را تشخیص میدادیم و به همین خاطر به ما میگفتند «پزشکان عمومی» و مردم هم که با هر نوع بیماری دست و پنجه نرم میکردند، برای معالجه به ما مراجعه میکردند اطفال، کودک، بزرگسال و از هر سن و سالی به محض بروز بیماری در گوش، شکم، دندان، دهان، دست و پای خود به مطب مراجعه میکردند تا دوایی برای دردشان پیدا کنند.
*قبل از انقلاب وضعیت بهداشتی و درمانی مردم چگونه بود؟
به هر حال بار مراجعات مردم در آن سالها بیشتر بود. چرا که آنها فقط از یک بیماری رنج نمیبردند و گاهی به خاطر وضعیت نامناسب بهداشت و همچنین نبود داروهای کافی و خیلی مسائل دیگر که وقت بسیاری میخواهد تا در خصوص آن صحبت کنیم، مردم یک مشکل را حل میکردند اما چند روز بعد با بیماری دیگری مواجه میشدند پزشکان آن زمان هم با جان و دل خدمت رسانی میکردند و بسیاری از ساعات عمر خود را در مطب و برای خدمترسانی به خلق خدا سپری میکردند باید بگویم آن زمان مریضی خیلی زیاد بود و افراد به علتهای گوناگون بیمار میشدند چون دسترسی بسیاری از روستاها به شهر سخت بود، ما به همراه سایر دکترها هر 15 روز به روستاها سر میزدیم افراد را ویزیت کرده و دارو تجویز میکردیم البته دارو هم کم بود و مجبور میشدیم داروها را به شکل خاصی تقسیم کنیم.
*از دوران انقلاب بگویید؟
در دوران انقلاب همراه با آیتالله مروج، آیتالله مسائلی، آیت الله عالمی و سید غنی اردبیلی جلسات پنج نفره تشکیل میدادیم و در خصوص مسائل مختلف کشور و انقلاب بحث و تبادل نظر میکردیم یادم است در جایی آیتالله مروج گفته بود: «این نفرات در اردبیل از ابتدا تا پیروزی انقلاب در هر برههای از زمان حضور داشتهاند» فعالیت و اقدامات ما بیشتر تدبیر و اندیشه در جهت پیروزی انقلاب اسلامی بود خیلی وقتها هم که اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) از نجف میرسید، از آن کپی گرفته و بین نیروهای مردمی پخش میکردیم. از طرفی آیتالله مشکینی هم بارها به منزل ما آمده بود و هر بار از امام خمینی(ره) خبر میآورد و سخنان ایشان را به سمع و نظر ما میرساند بنده نیز در صفحه 233 کتاب «آیتالله مشکینی از نگاه دیگران» که به کوشش محمدمهدی خوش قلب گردآوری شده است، خاطراتی از ایشان نقل کرده و نامهای که این بزرگوار درباره حقیر نگاشته بود را در اختیار نویسنده قرار دادم.
دکتر جلایی به سراغ کتابخانه میرود، کتاب را آورده و نامه را نشانم میدهد سپس بخش از نامه را انتخاب و برایم میخواند. بغض گلویش را گرفته و با هر کلمهای که میخواند قطره اشکی از چشمانش جاری میشود.
در دوران انقلاب به افرادی که توسط رژیم شاهنشاهی مجروح شده بودند هم کمک کردید؟
بله. یادم است که در زمان تظاهرات مامورین نمیگذاشتند هیچ مغازهای باز باشد و به زور آن را میبستند اما مطب ما همیشه باز بود چرا که وقتی مامورین میخواستند درب مطب را ببندد، مردم بیمار به آنها معترض میشدند که بگذارید دکتر کارش را بکند که دوای درد ما دست اوست مامورین هم پس از کمی مقاومت، وقتی از پس سخنان مردم برنمیآمدند میرفتند به هر حال مطب به روی همه اهالی شهر باز بود و وقتی مامورین به دنبال تظاهر کنندگان میافتادند، آنها به داخل مطب میآمدند و پناه میگرفتند در یکی از روزها هم گلولهای را از پای جوانی بیرون آوردم که حین فرار تیر خورده بود اما این مطلب را هم بگویم که بارها به علت باز بودن درب مطب کارم به ژاندارمری و پرسش و پاسخ کشیده بود.
شما در دفاع مقدس هم حضور داشتید؟
بله. همراه با دکتر صمد ملکی داوطلبانه رهسپار جبهه شدیم جراحت رزمندگان به قدری زیاد بود که مجبور بودیم دو شیفته و گاهی حتی سه شیفته کار کنیم دکتر ملکی روزی حداقل دو سه عمل جراحی مهم انجام میداد.
سخن پایانی شما را در خصوص شصت سال طبابت و خدمت صادقانه میشنویم.
از ابتدای روزی که وارد دانشکده پزشکی شدم تا امروز، هدفم فقط خدمت به مردم بوده و هست. در این 61 سال، روزی حداقل 30 بیمار را ویزیت کردهام که امیدوارم این انجام وظیفه را خداوند مورد قبول قرار داده و مردم نیز راضی باشند.
این مصاحبه دوم شهریور 95 در خبرگزاری فارس منتشر شده بود.